کدامین چشمه

کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می ترسد

و حتی ذهن ماهیگیر از آن قلاب می ترسد

گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم

که اشک از چشم و چشم از پلک و

پلک از خواب و خواب از خواب می ترسد....

 

[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 18:38 ] [ hengameh ] [ ]
تو

کی مهربونی تو گرفت

از من غرقابه درد

کی دستای عزیزتو

تبر برای ساقه کرد

کینه رو کی یاد تو داد

تو هم شدی مثل همه

از تن گرم عاشقت 

کی ساخته یک مجسمه....؟!

نمی شه باورم تویی

نه...اینکه چشمای تو نیست

تو طاقتت نبود من و ببینی با چشمای خیس

[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 18:21 ] [ hengameh ] [ ]

اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند.

دیگر گوسفند نمی درند!

به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند....

 

 


[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ] [ 18:16 ] [ hengameh ] [ ]
گاهی

گاهی برو...گاهی بمان...گاهی بخند...
گاهی گریه کن...گاهی حرف بزن...گاهی فریاد بزن...
گاهی قدم بزن...گاهی سکوت کن...گاهی رها شو...
گاهی ببخش...گاهی یاد بگیر...گاهی سفر کن...
گاهی اعتماد کن...گاهی بازی کن...گاهی فراموش کن...
گاهی زندگی کن...گاهی باور کن...
گاهی بزرگ باش...گاهی کوچک باش...
گاهی چتر باش...گاهی باران باش...
گاهی شب باش...گاهی مرد باش..
گاهی فرشته باش...گاهی سیلی بزن...
گاهی مرگ...گاهی زندگی...
گاهی سوال...گاهی جواب...
گاهی دریا ...گاهی برکه...
گاهی همه چیز...گاهی هیچ چیز...
اما همیشه... همیشه انسان باش....!

 

[ یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:29 ] [ hengameh ] [ ]
محرم

 

قيامت بي حسين غوغا ندارد"شفاعت بي حسين معنا ندارد"حسيني باش كه در محشر نگويند"چرا پرونده ات امضاء ندارد

 

 

عالم همه قطره و درياست حسين ، خوبان همه بنده و مولاست حسين ، ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش ، از بس كه كَرَم دارد و آقاست حسين

 

آبروي حسين به كهكشان مي ارزد ، يك موي حسين بر دو جهان مي ارزد ، گفتم كه بگو بهشت را قيمت چيست ، گفتا كه حسين بيش از آن مي ارزد

 

السلام عليكم يااباصالح المهدى (عج)السلام عليك ياامين الله فى ارض وحجته على عباده(ياصاحب الزمان آجرک الله)ماه محرم بر شما وعاشقان حسين تسليت عرض مينمايم)

 

 

محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازي خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگوييد
دوباره شور عاشوار به پا شد

 

[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 17:14 ] [ hengameh ] [ ]
دوست نوشت5

چه کسی میداند؟؟؟



که چرا چشم من از این فاصله ها نمناک است............



و چرا این دل رنجیده من غمناک است............



به تو می اندیشم...



به تو ای مخمل رویایی شب...



به تو زیبای اساطیری من...



چشم بگشا که مرا خواهی یافت...



که به خود می گویم...



زندگانی بـــــــــــــــــــــــــــــ ــــی تـــــــــــــــــــــــــــــ ــو...



سر به سر غمگین است...



در میان دل دوست...



زندگی شیرین است...

 

 

چه کسی میداند؟؟؟



که چرا چشم من از این فاصله ها نمناک است............



و چرا این دل رنجیده من غمناک است............



به تو می اندیشم...



به تو ای مخمل رویایی شب...



به تو زیبای اساطیری من...



چشم بگشا که مرا خواهی یافت...



که به خود می گویم...



زندگانی بـــــــــــــــــــــــــــــ ــــی تـــــــــــــــــــــــــــــ ــو...



سر به سر غمگین است...



در میان دل دوست...



زندگی شیرین است...

 

[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:31 ] [ hengameh ] [ ]
دیگه باورم شده

این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت
توی این خونه هنوزم یه نفر ..  نمیخواد
باور کنه نداردت 

نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم
زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم 

 

به هوای روز برگشتن تو  .. سر هر راهی نشونه میکشه
با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه میکشه 

من دارم هر روزمو بدون تو .. با تب یه خاطره سر میکنم
با خودم به جای تو حرف میزنم .. خودمو جای تو باور میکنم 

توی این خونه به غیر از تو کسی .. دلشو با من یکی نمیکنه
من یه دیوونم که جز خیال تو .. کسی با من
زندگی نمیکنه 

تو سکوت بی هوای این اتاق .. شب به شب به خاطرم میارمت
خودمم باور نمیکنم ولی .. دیگه باورم شده ندارمت

 

 

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:38 ] [ hengameh ] [ ]
خدا

میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده 
تو اضطراب
عشق و گناه بی‌اراده 

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره 
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره 

 

وقتی که عشق آخر تصمیمش‌و بگیره 
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره 

ترسیده بودم از عشق، عاشق‌تر از همیشه 
هر چی محال می‌شد، با عشق داره میشه 

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س 
از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس 

نترس اگر دل تو از خواب کهنه پاشه 
شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:37 ] [ hengameh ] [ ]
تکیه کلام

دیر فهمیدم...

خیلی دیر....

"عزیزم"...

"گلم"...

"عشقم"...

تکیه کلامش بود....

 

 

دخترک برگشت

چه بزرگ شده بود

پرسیدم پس کبریتهایت کو؟

پوزخندی زد...

گونه اش آتش بود ، سرخ، زرد...

..............

گفتم می خواهم امشب با کبریتهای تو این سرزمین را به آتش بکشم

دخترک نگاهی انداخت ،تنم لرزید..

گفت : کبریتهایم را نخریدند

سالهاست تن می فروشم......

 

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:31 ] [ hengameh ] [ ]
بی

این روزها "بی" در دنیای من غوغا می کند!

بی کس ، بی مار، بی زار، بی چاره ، بی تاب ، بی دار، بی یار،

بی دل ،بی ریخت، بی صدا ، بی جان، بی نوا،بی حس ، بی عقل

بی خبر، بی نشان ، بی بال، بی وفا، بی کلام ،بی جواب ، بی شمار

بی نفس ،بی هوا ،بی خود، بی داد، بی روح ،بی هدف،بی راه،بی همزبان

بی تو بی تو بی تو.....

مرحوم حسین پناهی

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:29 ] [ hengameh ] [ ]
دعا کن بری خودت

زنده بمون!
 
 
شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو. ..
نرمش کن. بدو. کم غذا بخور.
زیر بارون راه برو. گلوله برفی درست کن.
 
 
هر چند وقت یک بار نقاشی بکش.
 
در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن.
 
 
 
سفید بپوش.
 
 
آب نبات چوبی لیس بزن.
بستنی قیفی بخور.
 
به کوچکتر ها سلام کن.
 
 
شعر بخون. نامه ی کوتاه بنویس.
 
زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش.
 
 
به دوست های قدیمیت تلفن بزن.
شنا کن.
هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن.
 
خواب ببین.
 
 
چای بخور و برای دیگران چای دم کن.
 
جوراب های رنگی بپوش.
 
 
مادرت رو بغل کن. مادرت رو ببوس.
 
به پدرت احترام بذار و حرفاش رو گوش کن.
 
 
 
دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن
.
 
به برگ درخت ها دقت کن. به بال پروانه ها دقت کن.
 
 
 
قاصدک ها رو بگیر و فوت کن. خواب ببین.
 
از خواب های بد بپر و آب بخور.
 
 
به باغ وحش برو. چرخ و فلک سوار شو. پشمک بخور.
 
کوه برو. هرجا خسته شدی یک کم دیگه هم ادامه بده.
 
 
خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویس
 
بخند. چشم هات رو روی هم بگذار.
 
 
 
شیرینی بخر.
 
 
با بچه ها توپ بازی کن.
 
برای خودت برنامه بریز.
 
 
قبل از خواب موهات رو شانه کن.
 
به سر خودت دستی بکش.
 
 
 
خودت رو دوست داشته باش.
 
 
برای خودت دعا کن!
 
 
برای خودت دعا کن که آرام باشی.
وقتی توفان می آید، تو همچنان آرام باشی.
تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.
 
 
برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛
آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.
 
برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی. بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری.
 
 
 
برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی.
 
 
برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛
چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است.
 
 
ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.
برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی خیلی طولانی است.
خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی دارد؛
 
پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیراست.
 
 
برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی.
چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن به سراغ آدمبیاید، خیلی دردناک است.
هیچ وقت خودت را به مردن نزن!
 
 
برای خودت دعا کن که زنده بمانی. زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!
 
برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازه ای که نیاز داری بخوابی.
 
 
باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.
بیداری هایی آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت.
تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی. همیشه سهمت را بخواه
 
و بیشتر از آنچه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی بیافرین تا دیگران همسهمشان را بگیرند.
 
 
برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیز ی سینه ات راآلوده کند.
 
برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد.
 
 
هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت رامعاینه کنند.
 
دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را و ببینند بهاندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!
 
 
اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت پنجره و بهآسمان نگاه کنی. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند از آنجا رد بشود؛
 
آن وقت صدایش کن؛
 
 
به نام صدایش کن؛
او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟!
 
تو صریح و ساده و رک بگو.
 
 
هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه. خدا هیچ چیز خوبی را از تو دریغ نمی کند.
شادمان باش. او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می کند که زنده بمانی. از او کمک بگیر.
 
از او بخواه به تو نفس، پشمک، چرخ و فلک، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت... تاب، بستنی، سجاده، اشک، حوض، شنا، راه، توپ، دوچرخه، دست، آلبالو، لبخند، دویدن و ...عشق... بدهد.
 
 
آن وقت قدر همه ی اینها را بدان و آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد!!
 
 
دیگران را فراموش نکن
 
 

[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 18:58 ] [ hengameh ] [ ]
عکس11

[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:22 ] [ hengameh ] [ ]
نوشته یک دوست 4

لطیف تر دل می بندمت و عمیق تر



قسم می خورم...



بر فراز تشویش های من٬



خنجری برنده تر از



تیغ نگاه تو نیست



و غم محضی که به ژرفای جانم فرو می کند ...



بگذار



بساط لاجوردیه چشمانت



هنوز هم



فاتح شهوت دیوانه ی



شعر هایم باشد .......!!!

[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:20 ] [ hengameh ] [ ]
دختر بودن

میدانی درد چیست؟؟؟

نگاهت که رفت؟؟...نه!!!

شاید شانه ای که دیگر وجود ندارد؟؟؟...نه!!

دلشکسته ام ؟؟؟..نه!!

اعتمادی که دیگر وجود ندارد؟؟..نه!!

تنهایی؟؟...نه!!!

نمیدانی...

تو نمیدانی که دختر بودن درد است...

دختر که باشی رفتن نگاه ها و دست ها سخت میشود..

دختر که باشی راحت تر میشکنی!!

دخترکه باشی نگاه ها فرق دارند..

حتی اگر به تمام دنیا خوب نگاه کنی!!

باز تمام دنیا میتواند به تو بد نگاه کند..

دختر بودن گاهی واقعا یک درد است...!!!!!!!!!!!!


[ یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:20 ] [ hengameh ] [ ]
در هم.........

وقتی ازم میپرسی که خوبی ؟

و من میگم ای بد نیستم ....

یعنی بدم .... !

 

خیلی هم بدم ....

پس نگو خدا رو شکر

 

بعضی وقت ها ، آدم ها یه کارهایی می کنن

که دیگهـ نمی تونی دوستشون داشته باشی ...

اما عجیــب دلت واسه دوست داشتنشون تنگــ میشه !!

 

 

 

بوسه هایت

 


معصوم تر از باران است

 


 اما من

 


یاد نمیگیرم

 


وقتی باران می بارد

 


چترم را فراموش کنم

 

 

گفت:

 


چند سال داری؟


گفتم:

 


روزهای تکراری زندگیم را خط بزنی


کودکی چند ساله ام...

 

 

  تـ ـو بـ ـرو....

  مـ ـن هم برای اینکـ ـه راحـ ـت تر بروی...

  می گویـ ـم : برو "خیـ ـالی نیسـ ـت "

  ...امـ ـا...

  کیسـ ـت که ندانـ ـد...

  ... ... ... ...بی تـ ـو...

  تنهـ ــا چیـ ـزی کـ ــه هسـ ـت.....

  "خیـ ـال توسـ ـت"........

 

 

چه بگویم سخنی نیست میان من و تو

          جای عاشق شدنی نیست میان من و تو

آنقدر درد کشیدم که یعقوب شدم

              مژده ی پیرهنی نیست میان من و تو

سال ها می شود از رفتنتو می گذرد

              …خبر از آمدنی نیست میان من و تو

آنقدر دوست نبودیم که دشمن باشیم

               دشمنی با تو منی نیست میان من و تو

خواستم با تو بگویم که دلم گفت : “بگو…”

                 چه بگویم سخنی نیست میان من و تو

من عاشق چشمان تو بودم تو ولی حیف

                     افتاده به دامان تو بودم تو ولی حیف

یک عمر به من زخم زدی طعنه شنیدم

                         یک عمر پریشان تو بودم تو ولی حیف

هرچند نبودی که بخوانی غزلت را

                            هرچند غزل خوان تو بودم تو ولی حیف

تو منجی دنیای منی عشق منی تو

                               من عاشق چشمان تو بودم تو ولی حیف

[ چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:21 ] [ hengameh ] [ ]
پرنسس رپ

[ جمعه 5 آبان 1391برچسب:, ] [ 23:18 ] [ hengameh ] [ ]
دختر یعنی

من دخترم ؛ آنقدر زیبا که از دیدنم خسته نمی شوی

 

من دخترم ؛ آنقدر مهربان که ندیده ای

 

من دخترم ؛ با چشمانی زیبا و براق

 

من دخترم ؛ باقدی بلند و دخترانه

 

من دخترم ؛ به شکل ماه و شایدم زیباتر

 

من دخترم ؛ که میتوانم با یک لبخند چه کارها که نکنم

 

من دخترم ؛ اشک هایی دارم به بزرگی دریا و حرف هایی دارم گاهی بزرگتر از آسمان

 

من دخترم ؛ همانی که ارزشم را در ( ... ) میدانی

 

من دخترم ؛ همانی که از ترس پسرهایی مثل تو باید مسیر مدرسه تا خانه را بدود

 

من دخترم ؛ گاهی وقت ها شماره هایی از تو  ، گاهی چشمک هایی از تو آرامشم را گرفت

 

مرد ایرانی با توام

 

زن ظریفه نه ضعیف



ممنون دختر چادری

[ جمعه 5 آبان 1391برچسب:, ] [ 23:12 ] [ hengameh ] [ ]
دروغ

من امروز یه کار ابلهانه کردم و از این ترفند استفاده کردم ولی شما این کارو نکنید

چون انتقاله شارز به همون شمارست

 

[ جمعه 5 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:17 ] [ hengameh ] [ ]
عرفات

 


کلافه شده ام

 

 دوستــ دارم دستم را بگذارم زیر چانه ام

 

 زل بزنم به آسمان

 

 و...

 

 بخدا بگویم

  مثلا که چی ؟...

امروز روزه عرفاته واسه منم دعا کنید

 

 

[ پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, ] [ 10:13 ] [ hengameh ] [ ]
خیلی بد...............

…خودش میگوید:”ایرانی ام دیگه، پوستم کلفته! هر کی دیگه جای من بود تا حالا صد دفعه مرده بود!” مارال یکی از هزاران دختران ایرانی است که در خارج از کشور به عنوان کارگر جنسی به کار مشغول هستند. به دلیل بحرانهای مداوم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و خانوادگی هرساله از ایران دختران و زنان بسیاری به [...]


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, ] [ 21:39 ] [ hengameh ] [ ]

دریافت کد پرواز حباب ها